شهر، بزرگترین نماد تمدن بشری است که انسان آنرا برای امنیت،آسایش و رفاه خود بنا نهاده است. این محصول بشری، تاثیری دائمی و فراگیر بر زندگی وی داشته و خواهد داشت. شهر که مجموعهای از اجتماع را دربرمیگیرد، انسان را درسطحی بسیار وسیع و در بستری از ارتباطات پیچیده که روزبهروز در حال پیشرفت است به سویی رهنمون میسازد که اصولا باید در راستای دستیابی او به کمال انسانیت باشد. هر چند گاه باوجود این تغییرات شگرف، همچنان نوشتهها و علائم و گاه نمادها و اسطورهها از پایههای اولیه برقراری این ارتباط هستند. در تمدن ما نمادها و اسطورهها همچنان زنده هستند و زبان مشترکی برای گفتمان.
پس از این مقدمه بهسراغ «شهر من» می رویم و ابتکار و حسن نیت متولیان فرهنگی امور شهر و شهرداری مشهد را در سالهای اخیر به فال نیک گرفته و میستاییم. شهری که به برکت وجود مرقد امام رضا(ع) و همچنین دارا بودن مکانهای تاریخی و توریستی، سالانه پذیرای هزاران گردشگر داخلی و خارجی است که همین امر دقت و حساسیت خاصی در فرایند زیباسازی بصری شهر میطلبد و البته در کنار این تحسین و ستایش، شاید بیان چند نکته منتقدانه لازم و ضروری باشد.
در امور شهری، همراهی چند مقوله در کنار یکدیگر ضروری است: گرافیک شهری، جامعهشناسی شهری و البته جامعهشناسی هنر. مبنای کار بر اساس رابطه متقابل میان «شهر» و «شهروند» است. شهر متعلق به ساکنان آن یعنی شهروندان است و «شهروند خوب» در داشتن «شهر خوب» نقشی مهمی ایفا مینماید. شهروند مسئولیتپذیر، خودبهخود بهوجود نمیآید؛ بلکه در اثر آموزش مهارتهای زندگی جمعی و فرهنگ شهرنشینی میآموزد چگونه در اداره یک شهر مشارکت نماید.
برای تحقق این منظور، گرافیک شهری و محیطی در آموزش و رشد زیباییشناختی بصری شهروندان نقشی اساسی بهعهده دارد. گرافیک محیطی، علمی است که میتواند به سادهترین شکل ممکن این نیاز به یادگیری را از طریق خلق آثار فرهنگی و با هویت در محیط شهری برطرف کند و با بهکارگیری اصول فرم، طرح و هماهنگی آنها با یکدیگر و فضای شهری، مجموعهای متناسب در کنار سایر عوامل اجتماعی و فرهنگی پدید آورد که تنشهای عصبی حاصل از زندگی روزمره ماشینی را کاهش دهد و شهروندان را در درک حالات مربوط به آن فضای شهری یاری کرده و از آلودگی و خستگی بصری مصون بدارد.
بررسی یک نکته ضروری است؛ نسبت میان اثر (اِلِمان / نماد) با مخاطب (شهروندان) .
یک اثر خوب اثری است که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند و علاوه بر حس زیباییشناختی بصری، باعث بالا رفتن آگاهی و سطح فرهنگ مخاطب نیز گردد. اما مشاهده میشود برخی آثار چنان دارای ناهماهنگی و سردرگمی با محیط و فضا هستند که حتی از نظر ابعاد و اندازه و رنگ بسیار آزاردهنده و فاقد ارزش زیباییشناسیاند. این آشفتگی تصویری در کنار اوضاع نابسامان شهری، امنیت روانی بینندگان را بهشدت مختل میکند.
ذکر دو نکته در اینجا خالی از لطف نیست:
اول اینکه برای خلق هر اثر باید مخاطب عام و خاص آن در نظر گرفته شود. یک هنرمند باید درجه شناخت شهروندان و میزان آگاهی آنان از فرهنگ و هنر را به درستی تشخیص دهد ذکر این نکته نیز لازم است که منظور از مخاطب عام و خاص، تقسیمبندی شهروندان به شهروند درجه یک و دو نیست بلکه منظور میزان آگاهی آنان از فرهنگ و هنر میباشد. این تقسیم بندی را میتوان به نوعی دیگر نیز تعریف نمود. برای مثال محیط پیرامونی مكانهای فرهنگی، مذهبی، تفریحی و بازار خرید نیز مخاطبان مخصوص به خود را میطلبد که در اینجا اثر، علاوه بر مخاطب شناسی باید انتقالدهنده حال و هوای مکان مربوطه نیز باشد.
دوم، نوع اثر را اگر به دو بخش تکنیک (فرم) و ایده (محتوا) تقسیمبندی نماییم، میتوانیم با استفاده از تحلیلهای «جامعهشناسی هنر»، میزان اثرگذاری آن را بر مخاطب بهتر درک کنیم. هر چند هنر گرافیک از نظر تکنیک، وامدار مغرب زمین است اما از نظر محتوا باید مطابق با فرهنگ ایرانی و روح حاکم بر جامعه تعریف گردد تا رابطه میان مخاطب و اثر بهدرستی حفظ شود و اثری ماندگار خلق شود.
در خاتمه امیدواریم که همه ما بهعنوان هنرمند و بخشی از جامعه شهری، کمیاز حالت نظری محض خارج شویم و درک درستی از رابطه شهروندان با محیط پیرامون خود بهدست آوریم که لازمه آن ورود در بطن جامعه و قشرهای مختلف افراد از نظر سطح فرهنگی و اجتماعی است. کمیصبر و بردباری و حمایت، لازمه این تلاش خستگیناپذیر است تا در آیندهای نهچندان دور شاهد خلق آثاری بدیع و ماندگار و در عین حال دارای هویت ایرانی و اسلامی باشیم و این طفل نو پا را به سر منزل مقصود برسانیم.